قرآن و آزادی اسرا

پدیدآورنعمت‌الله صالحی نجف آبادی

نشریهمجله کیهان اندیشه

شماره نشریه35

تاریخ انتشار1390/01/15

منبع مقاله

share 1429 بازدید
قرآن و آزادی اسرا

نعمت الله صالحی نجف آبادی

ما کان لنبی ان یکن له اسری حتی یثخن فی الارض،تریدون عرض الدنیا و الله یرید الاخرة و الله عزیز حکیم*لولا کتاب من الله سبق لمسکم فیما اخذتم عذاب عظیم*فکلوا مما غنعتم حلالا طیبا و اتقو الله‏ ان الله غفور رحیم
(الانفال/67-69)
فاذا لقیتم الذین کروا فضرب الرقاب حتی اذا اثخنتوهم فشدوا الوثاق فاما منا بعدوا ما فداء حتی تضع‏ الحرب اوزارها .(محمد/4)
مدلول آیات فوق،با ترجمه آزاد چنین است:
*برای هیچ پیغمبری که فرمانده جنگ است روا نیست که چیزی از قدرت رزمی نروهایش هنگام جنگ‏ برای گرفتن اسیرانی از دشمن به کار رود،بلکه باید همه نیروی رزمندگانش صرف سرکب کردن‏ دشمن شود تا وقتی که دشمن را در میدان جنگ مغلوب و بی‏حرکت کند،شما می‏خواهید در حین‏ جنگ افرادی از دشمن را اسیر کنید تا در مقابل آزاد کردنشان فدیه بگیرید که متاع دنیا است ولی‏ خدا می‏خواهد شما در پی آخرت باشید و فقط برای سرکوب کردن دشمن دین تلاش کنید و خداوند عزیز و با حکمت است.
*اگر نبود وعده قبلی خدا که شما یا بر نیروی اقتصادی قریش یعنی کاروان دست خواهید یافت و یا بر نیروی جنگی آنان پیروز خواهید شد،و چون به کاروان دست نیافتند،خدا شق دیگر وعده خود را درباره شما انجام داد و با نیروی غیبی پیروزتان کرد،اگر این وعده خدا در بین نبود چون شما مقداری از نیروی رزمی خود را صرف گرفتن اسیران کردید شکست و عذاب بزرگی از دشمن بر شما وارد می‏شد.
*پس حالا که خدا با نیروی غیبی پیروزتان کرد و از شکست بزرگ نجات یافتید و از دشمن غنیمت و فیده گرفتید از آنچه به دست آوردید که حلال و مطبوع است استفاده کنید،بی‏شک خدا خطاپوش و صاحب رحمت است.
*پس هنگامی که با دشمن متجاوز روبرو شدید همه نیروهای رزمی خود را برای کشتن و سرکوب کردن‏ کاو به کار ببرید تا آنگاه که نیروهای دشمن را مغلوب و بی‏حرت کردید باقیمانده نیروی بی‏حرکت‏ دشمن را بگیرید و محکم ببندید تا وقتی که جنگ پایان یابد،پس بعدا اسیران را بی‏فدیه و یا با فدیه‏ آزاد کنید...
برای تفسیر آیات فوق باید چند مطلب مورد بحث قرار گیرد:
مطلب اول:آیا مقصود از«ما کان لنبی‏ ان یکون له اسری»این است که نباید از اسیران جنگی فدیه گرفت و آزادشان کرد؟ یا مقصود این است که در گرما گرم جنگ‏ نباید وقت و نیرو را صرف اسیر کردن دشمن‏ و نگهداری اسراء کرد؟
مطلب دوم:ایا مقصود از«حتی یثخن‏ فی الارض»محکم کردن و استوار ساختن‏ سلطهء پیغمبر ودین او در کره زمین است؟یا مقصود کوبیدن و بی‏حرکت کردن دشمن‏ در زمین جنگ است؟
مطلب سوم:آیا بین آیه«ما کان لنبی‏ ان یکن له اسری»(67 انفال)و آیه«حتی‏ اذا اثخنتموهم فشدوا الوثاق فاما منا بعد و اما فداء»(4 محمد)تعارض هست یا نه؟
مطلب چهارم:آیا کتاب سابق خدا که‏ در آیه 68 انفال ذکر شده و از عذاب عظیم‏ خدا جلوگیری کرده است چیست؟
مطلب پنجم:آیا مقصود از عذاب عظیم‏ در آیه 68 انفال،عذاب استیصال است‏ مانند عذاب عادو ثمود؟یا مقصود شکست‏ خوردن از دشمن در میدان جنگ است؟
مطلب ششم:آیا مقصود از«فکلوا مما غنمتم حلالا طیبا»در آیه 69 انفال این‏ است که گرفتن فدیه از اسرای جنگی قبلا مجاز نبوده و بعدا مجاز شده است؟یا مقصود چیز دیگری است؟

بحث درباره مطلب اول

عموم مفسران برآنند که آیه
«ما کان‏ لنبی ان یکون له اسری»
که درباره جنگ‏ بدر نازل شده است به ضمیمه آیه بعد از آن‏ می‏خواهد بگوید:اینکه مسلمانان از اسرای‏ جنگ بدر فدیه گرفتند و آزادشان کردند کار خلافی بود و کار صحیح این بود که‏ همه اسرا را قتل عام کنند.
برای تحقیق درباره معنای آیه نامبرده به‏ کتابهای تفسیری که ذیلا نام می‏بریم رجوع‏ کردیم:
1-تفسیر طبری از محمد بن جریر طبری(م 310 هـ) 2-تفسیر تبیان از شیخ اطائفه محمد بن حسن‏ طوسی(م 460 هـ) 3-تفسیر مجمع البیان از شیخ طبرسی(م 548 هـ) 4-تفسیر کشاف از زمخشری(م 528 هـ) 5-تفسیر قرطبی از ابی عبد الله محمد بن احمد خزرجی قرطبی(م 671 هـ) 6-تفسیر کبیر امام فخر رازی(م 606 هـ) 7-تفسیر بیضاوی(م 685 هـ) 8-تفسیر ابن کثیر دمشقی(م 774 هـ) 9-تفسیر السراج المنبر از محمد شربینی خطیب‏ ج 1،ص 581 چاپ بیروت دار المعرفه
10-تفسیر روح المعانی آلوسی(م 1270 هـ) 11-تفسیر المنار از محمد رشید رضا. 12-تفسیر فی ظلال القرآن از سید قطب. 13-تفسیر حسین بن مسعود بغوی(م 516 هـ) 14-تفسیر ابی السعود قاضی القضاة(م 951 هـ)جزء 4 ص 35. 15-تفسیر البحر المحیط از ابوحیان اندلسی(م 745 هـ)ج 4،ص 519. 16-تفسیر الجواهر از طنطاوی ج 5،ص 83 چاپ‏ سوم مکتبه اسلامیه. 17-تفسیر ابوالمحاسن جرجانی معروف به گازر (احتمالا قرن 9)ج 4،ص 18 چاپ اول. 18-تفسیر علاء الدین بغدادی معرف به خازن‏ (قرن 8)ج 3،ص 42 چاپ مصر. 19-تفسیر ابوالفتوح رازی(قرن 6)ج 5،ص 438 چاپ اسلامیه تهران. 20-تفسیرفتحالبیان از صدیق حسن خان‏ (م 1307 هـ)ج 4،*ص 66. 21-تفسیر منهج الصادقین از ملا فتح الله کاشانی ج 4، ص 211 چاپ اسلامیه تهران. 22-تفسیر فتح القدیر از شوکانی(م 1250 هـ)ج 2، ص 310. 23-تفسیر روح البیان از شیخ اسماعیل حقی‏ (م 1137 هـ)ج 3،ص 372. 24-تفسیر محاسن التأویل از محمد جمال الدین‏ قاسمی(م 1332 هـ)ج 8،ص 3036. 25-تفسیر کشف الاسرار از رشید الدین‏ میبدی(520 هـ)ج 4،ص 79 چاپ تهران. 26-تفسیر احمد مصطفی مراغی جزء 10،ص 33 چاپ مصر 1373. 27-التفسیر القرآن للقران از عبد الکریم خطیب،ج 5 ص 676 چاپ 1386. 28-تفسیر احکام القرآن از ابوبکر ابن العربی(م 543 هـ)ج 2،ص 879. 29-تفسیر التسهیل لعلوم التنزیل از حاظ محمد بن‏ کلبی جزء 2،ص 68 چاپ مصر 1355 هـ. 30-تفسیر الواضح از محمد محمود حجازی(از علمای الازهر)جزء 10،ص 17 چاپ قاهره 1385 هـ.
با رجوع به تفاسیر نامبرده مشاهده‏ می‏شود که همه این مفسران گفته‏اند:آیه‏ «ما کان لنبی ان یکون له اسری»
همراه با آیه بعد از آن،می‏خواهد بگوید:اینکه‏ مسلمانان بعد از جنگ بدر از اسرای جنگ‏ فدیه گرفتند و آزادشان کردند کار خلافی‏ بوده است،وعلاقه آنان به مال دنیا سبب‏ شد که چنین کار خلافی را انجام دهند و کار صحیح این بود که همه اسیران را قتل عام کنند.

منشأ اصلی این قول

منشأ اصلی گفته این مفسران منقولاتی‏ از اقوال صحابه و تابعین است که قدمای‏ مفسران آورده و به آنها استناد کرده‏اند و از جمله آنها منقولاتی است که ذیلا می‏آوریم:
1-از ابوهریره نقل کرده‏اند که آیه‏
«لو لا کتاب من الله سبق لمسکم فیما اخذتم‏ عذاب عظیم»
را خواند و در تفسیر آن‏ گفت:
«یعنی لولا انه سبق فی علمی انی‏ سأحل الغنائم لمسکم فیما اخذتم‏ من الاساری عذاب عظیم»
(1)یعنی اگر نه‏ این بودکه درعلم من گذشته است که در آینده فدیه‏های اسیران را حلال خواهم کرد چون شما فدیه‏های اسیران را حلال شدن از اسیران گرفتید عذاب بزرگی بر شما وارد می‏شد.(مقصود از«غنائم»در سخن‏ ابوهریره قدیه‏هایی است که از اسراء گرفتند).
2-از حسن بصری نقل کرده‏اند که در تفسیر آیه
«لو لا کتاب من الله سبق لمسکم‏ فیما اخذتم عذاب عظیم»
گفته است:
«انهم‏ اخذوا الفداء من اساری بدر قبل ان یؤمروا به فعاب الله ذلک علیهم ثم احله الله» (2)
یعنی:مسلمانان از اسرای جنگ بدر فدیه گرفتند،پیش از آنکه به آنان دستورش‏ داده شود،پس خدا این کارشان را نکوهش‏ کرد،ولی بعدا فدیه گرفتن از اسرا را حلال‏ نمود.
3-از قتاده نقل کرده‏اند که در تفسیر آیه «ما کان لنبی ان یکون له اسری حتی یثخن‏ فی الارض تریدون عرض الدنیا»
گفته است:
«اراد اصحاب رسول الله(ص)یوم بدر الفداء ففادوهم باربعة الآف و لعمری ما کان اثخن‏ رسول الله یومئذ» (3)یعنی:اصحاب‏ پغمبر(ص)در جنگ بدر از اسیران فدیه‏ گرفتند،از هر کدام چهار هزار درهم،به‏ جان خودم قسم که رسول الله(ص)در جنگ‏ بدر اثخان و مبالغه در قتل دشمن نکرده بود.
مقصئود قتاده این است که مسلمانان‏ بر خلاف دستور آیه یاد شده قبل از اثخان‏ دشمن از وی فدیه گرفتند و اسرا را آزاد کردند در حالی که آیه می‏گوید:قبل از اثخان دشمن و مبالغه در قتل او فدیه‏ نگیرید تا در مقابل فدیه اسیران دشمن را آزاد کنید بلکه مبالغه کنید در اثخان و کشتن و نابود کردن دشمن.
4-از سعید بن جبیر نقل کرده‏اند که‏ در تفسیر آیهء
«ما کان لنبی ان یکون له‏ اسری حتی یثخن فی الارض»
گفته است:
«اذا اسرتموهم فلا تفاد و هم حتی تثخنوا فیهم القتل» (4)یعنی وقتی که دشمنان را اسیر کردید در مقابل فدیه آزادشان نکنید بکله در کشتن آنان مبالغه کنید.
اینها که نقل شد اجتهاد و نظر بعضی از صحابه و تابعین بود که در تفسیر آیات 67 و 68 از سوره انقال اظهار کرده و خواسته‏اند بگویند:فدیه گرفتن مسلمانان از اسرای‏ جنگ بدر و آزاد کردن آنان کاری بر خلاف‏ رضای خدا بوده و موجب عذاب عظیمی‏ می‏شده است که کتابی از خدا جلوی آمدن‏ آن عذاب را گرفته است.

منشأ استنباط این نظر

گمان می‏رود افرادی مثل ابوهریره و حسن بصری و قتاده و سعید بن جبیر،چون‏ دیده‏اند از طرفی بعد از جنگ بدر مسلمانان از اسرای جنگ فدیه گرفتند و آزادشان کردند.
و از طرف دیگر در آیات یاد شده عبارتی‏ مثل «تریدون عرض الدنیا»وجود دارد که‏ از علاقه مسلمانان به فیده که مال دنیا است‏ مذمت کرده است و نیز عبارتی مثل «لولا عذاب عظیم»وجود دارد که می‏گوید:قرار بود به علت آنچه اخذ کردید عذاب عظیمی‏ شما را بگیرد،ولی کتابی از خدا از آن‏ جلوگیری کرد،از اینجا به ذهن این افراد متبادر شده است که لابد به علت فدیه‏ گرفتن مسلمانان از اسراء و آزاد کردن آنان‏ قرار بوده است این عذاب عظیم بیاید،ولی‏ کتابی از خدا از آن جلوگیری کرده است،و از اینجا در ذهن آنان تداعی شده است که‏ عبارت «فیما اخذتم» گرفتن فدیه را گوشزد می‏کند و می‏گوید:اینکه فدیه گرفتید مستحق عذاب عظیم شدید.
و نیز از اینجا به ذهن آنان متبادر شده‏ است که لابد آیه «ما کان لنبی ان یکون له‏ اسری حتی یثخن فی الارض» مفهومش این‏ است که برای هیچ پیغمبری و برای پیروان‏ هیچ پیغمبری روا نیست که قبل از اثخان‏ آزادشان سازند بلکه باید همه اسرای جنگ‏ را قتل عم کنند تا اثخان را انجام داده‏ باشند.
به نظر می‏رسد که در قرن اول و دوم‏ هجری بر مبنای اینگونه منقولاتی که ازصحابه و تابعین به عنوان تفسیر آیات مورد بحث ارائه می‏شد و مورد قبول واقع‏ می‏گشته است،این ذهنیت برای کسانی که‏ در تفسیر قرآن کار می‏کرده‏اند به وجود آمده که فدیه گرفتن مسلمانان از اسرای‏ جنگ بدر و آزاد کردن آنان بر خلاف‏ رضای خدا بوده است،و سپس رفته‏رفته‏ این مطلب به صورت یک اعتقاد قطعی به‏ قرنهای بعدی منتقل گشته است و در مراکز علمی،جوی به وجود آمده است که هر عالمی به قصد تفسیر کردن آیات یاد شده‏ قلم به دست می گرفته است با انبوهی از نوشته‏ها و منقولاتدر تفسیراین آیات‏ روبرو می‏شده است و با مطالعه آنها یقین‏ می‏کرده که مسلمانان با گرفتن فدیه از اسرای جنگ بدر عمل خلافی انجام‏ داده‏اند.
و از اینجاست که می‏بینیم ابو علی جبائی‏ عالم معتزلی قرن سوم هجری در وقت‏ تفسیر آیات مزبور،این مطلب را که گرفتن‏ فدیه از اسرای جنگ بدر و آزاد کردن آنان‏ گناه بوده مسلم گرفته است و چون گرفتن‏ فدیه به دستور رسول خدا(ص)انجام شده‏ است ابو علی جبائی‏ برای دفاع از رسول اکرم0ص)به این توجیه‏ متشبث می‏شود که گرفتن فدیه و آزاد کردن اسراء گناه صغیره بوده است و گناه‏ صغیره به عدالت پیغمبر و اصحابش لطمه‏ نمی‏زند.(5)
این سخن ابو علی جبائی دلیل این است‏ که در قرن سوم هجری در محیط تفسیر قرآن این مطلب مسلم بوده است که گرفتن‏ فدیه از اسرای جنگ بدر گناه و برخلاف‏ رضای خدا بوده و به طوری این مطلب‏ قطعی بوده که عالم متکلم و مفترکی مثل‏ جبائی نتوانسته است خود را از آن خلاص‏ کند و بر خلاف آن بیندیشد و نظر بدهد.

نظر ابن جریر طبری

محمد بن جریر طبری مفسیر بزرگ و معروف قرن سوم هجری نیز در تفسیر آیه‏
«ما کان لنبی ان یکون لهاسری حتی یثخن‏ فی الارض»
همین نظر را پذیرفته است که‏ گرفتن فدیه از اسرای جنگ بدر و آزاد کردن آنان کار خلافی بوده است و باید همه اسراء قتل عام می‏شدند.او در تفسیر آیه مزبور می‏نویسد:
خدا می‏گوید:برای هیچ پیغمبری روا نیست که کافر اسیر شده‏ای را از بت‏ پرستان که در دست او گرفتار شده است‏ نگهدارد تا با فدیه یا بی‏فدیه آزادش کند و لفظ«اسر»در کلام عرب به معنای حبس‏ آمده است...خداوند به پیغمبرش‏ محمد(ص)تعلیم می‏دهد تا بداند اینکه از اسرای جنگ بدر فدیه گرفت و آنان را آزاد کرد،کار صحیحی نبود و کشتن این اسراء به صواب نزدیک‏تر بود از فدیه گرفتن وآزاد کردن آنان.(6)
می‏بینیم که طبری با ایکه در تفسیر قرآن‏ مجتهد و صاحب‏نظر است،آیه «ما کان لنبی‏ ان یکون له اسری»
را همانگنه که از سخنان ابوهریره و حسن بصری و قتاده و سعید بن جبیر استفاده می‏شود تفسیر می‏کند و می‏گوید:فدیه گرفتن پیغمبر(ص) از اسرای جنگ بدر صحیح نبوده است و می‏باید آنان قتل عام شوند.
معلوم است که طبری تحت تأثیر همان‏ جو فکری که قبل از او در حوزه‏های تفسیر قرآن حاکم بود قرار داشته که همه‏ می‏گفته‏اند:آزاد کردن اسرای جنگ بدر در مقابل فدیه،کار خلافی بوده است و طبری با همه توانائی علمیش نتوانسته خود را از آن فضا و جو خلاص کند و بر خلاف‏ آن بیندیشد و نظر بدهد.

دیدگاه شیخ طوسی

شیخ طوسی نیز همن عبارت طبری را در تفسیرآیه «ما کان لنبی ان یکون له‏ اسری....» به طور خلاصه آورده و چنین‏ نوشته است.
برای هیچ پیغمبری روان نیست کافر اسیری‏ را نگهدارد که او را با فدیه یا بی‏فدیه آزاد کند.(7)
مقصود شیخ طوسی این است که باید اسیر کشته شود.سپس شیخ چند سطر بعد می‏نویسد:اگر گفته شود.چگونه کشتن‏ اسرای جنگ بدر به صلاح نزدیک‏تر بود،با اینکه جماعتی از آنان بعدا مسلمان شدند و کسی که خدا می‏راند ایمان خواهد آورد واجب است زنده بماند.در جواب می‏گوییم: در این مسأله اختلاف است و کسانی که‏ زنده گذاشتن چنین کسی را واجب‏ نمی‏دانند در مقابل سؤال فوق مجاب و محکوم نمی‏شوند.(8)
از این سؤال و جواب شیخ طوسی معلوم‏ می‏شود که ایشان هم مثل طبری می‏گوید: کشتن اسرای جنگ بدر به صواب نزدیک‏تر بود از آزاد کردن آنان و این سؤال را به‏ عنوان اشکالی که به گفته او وارد می‏شود آورده و جواب داده است.
(به تصویر صفحه مراجعه شود)
بنابراین همان جوی که بر محیط تفسیر قرآن قبلا حاکم بود،در عصر جبائی و طبری و نیز در عصر شیخ طوسی حاکم بوده‏ و لذا او نتوانسته است خود را از آن خلاص‏ کند و ناچار آنچه طبری و دیگران گفته‏اند پذیرفته است که آزاد کردن اسرای جنگ‏ بدر برخلاف رضای خدا بوده است و این‏ عقیده تا امروز که در اول قرن پانزدهم‏ هجری هستیم بین مفسران به عنوان عقیده‏ شایع شناخته می‏شود.

معنای صحیح آیه شریفه

آنچه به نظر می‏رسد مفهوم آیه «ما کان‏ لنبی ان یکون له اسیری...» این نیست که برای هیچ پیغمبری روا نیست از اسران‏ جنگی فدیه بگیرد و آنها را آزاد کند بلکه‏ مفهوم آیه این است که برای هیچ پیغمبری‏ که فرمانده جنگ باشد و نیز برای هر فرمانده جنگی اگر چه پیغمبر نباشد روا نیست که در وقت جنگیدن با دشمن متجاوز مقداری از نیروی رزمی سپاهش صرف‏ گرفتن اسیر و نگهداری اسراء شود،زیرا هنگام درگیری با دشمن باید همه نیروی‏ رزمندگان صرف سرکوب کردن و بی‏حرکت‏ ساختن دشمن متجاوز شود،چون در لحظات حساس جنگ تن به تن که روی‏ لحظه‏ها هم حساب می‏شود به هر نسبت که‏ از نیروی رزمی سپاه حق در راهی غیر از سرکوب کردن به و بی‏حرکت ساختن دشمن‏ به کار رود به همان نسبت احتمال پیروزی‏ نیروهای حق کمتر و احتمال شکستشان‏ بیشتر می‏شود.
سرباز دشمن تا وقتی که می‏جنگد اسیر نیست و اسارت او با گرفتن و نگهداشتن‏ حاصل می‏شود،و اینکه آیه مزبور می‏گوید: برای هیچ پیغمبری روا نیست که اسیرانی‏ برای وی حاصل شود مقصودش این است‏ که نباید در گرما گرم جنگ اسارت افرادی‏ از دشمن به دست نیروهای حق تحقق یابد که این کار از نیروی رزمی آنان می‏کاهد و احتمال پیروزی را کمتر و احتمال شکست‏ را بیشتر می‏کند.بنابراین تا وقتی که‏ نیروهای باطل قدرت جنگیدن را از دست‏ نداده و سرکوب و بی‏حرکت نشده‏اند باید همه توانائی رزمی نیروهای حق فقط صرف‏ سرکوب و درهم شکستن نیروهای باطل‏ شود و چیزی از آن صرف گرفتن اسیر و نگهداری اسراء و یا کارهای دیگر نشود.*
معلوم نیست افرادی مثل ابوهریره و قتاده و همفکران آنان چگونه از آیه مورد بحث فهمیده‏اند که فدیه گرفتن از اسرای‏ جنگ بدر و آزاد کردن آنان جایز نبوده‏ است؟اگر آیه مزبور می‏خواست این معنی را بازگو کند باید عبارت آیه چنین باشد:
«ما کان لنبی ان یأخذ الفداء من‏ الاسری و یطلقهم» در حالی که چنین نیست‏ و بین این عبارت و آیه مزبور فرق واضحی‏ است.
آیه شریفه می‏گوید:در گرماگرم جنگ‏ قبل از سرکوبی کامل شدمن نباید اسارت‏ افرادی از دشمن به دست نیروهای حق‏ تحقق یابد بنابراین،آیه خود اسیر گرفتن‏ در حین جنگ را ناروا می‏شمارد نه‏ فدیه گرفتن از اسراء و آزاد کردن آنان را بعد از خاتمه جنگ.
ضمنا باید دانست کسانی که اسیر می‏گرفتند قصد داشتند بعدا از اسراء فدیه‏ بگیرند و سپس آنان را آزاد کنند چنانکه‏ در دنباله همین آیه آمده است:
«تریدون‏ عرض الدنیا و الله یرید الاخره»
یعنی:رغبت‏ شما در مال فدیه‏ای که می‏خواهید بعدا بگیرد شما را وادار می‏کند که مقداری از وقت و نیروی خود را صرف گرفتن‏ (*)تنها گرفتن اسیر در گرماگرم جنگ ممنوع نیست‏ بلکه هر کار دیگری نیز که از توان رزمی سپاه حق‏ بکاهد در حین جنگ ممنوع است اگرچه در قالب‏ افعال مستحب باشد نظیر نماز نافله و نشستن و دعا خواندن و ذکر گفتن و امثال اینها و این‏ مطلب مقتضای ملاک حکم و روح قانون است که‏ با توجه به آن از مورد مذکور در آیه مزبور الغاء خصوصیت می‏شود و حکم آن به موارد مشابه‏ گسترش می‏یابد.
اسیر کنید ولی خدا می‏خواهد شما برای‏ آخرت کار کنید و همه نیروی خود را فقط صرف سرکب کردن دشمن نمائید،پس‏ آنگاه که دشمن گرفتن اسیرا از نیروهای‏ متلاشی شده دشمن مانعی ندارد و گاهی لازم نیز هست که آیه «فشدوا الوثاق‏ فاما منا بعدوا ما فداء»اشاره به همین‏ مطلب می‏کند و می‏گوید:نیروهای‏ ملاشی شدن دشمن را محکم ببندید تا بعدا بی‏فدیه یا با فدیه آزاد شوند.

مصعب بن عمیر و بعد اقتصادی فدیه

ابو عزیز برادر مصعب بن عمیر می‏گوید: در جنگ بدر یکی از مسلمانان قصد اسیر کردن مرا داشت،در این حال بردارم‏ مصعب که در لشکر اسلام بود به آن شخص‏ گفت:او را محکم بگیر که مادرش ثروتمند است و ممکن است برای آزادی او فدیه‏ای به‏ تو بدهد،ابو عزیز می‏نوید:من به برادرم‏ مصعب گفتم:بردار!تو او را تشویق می‏کنی‏ که مرا اسیر کند؟!مصعب به من گفت:او برادر من است نه تو(9)
از این داستان معلوم می‏شود حتی در مسلمانان با اخلاصی-مثل مصعب بن‏ عمیر-این فکر وجود داشته است که گرفتن‏ ایسر نفع اقتصادی دارد.
و آیه شریفه که می‏گوید:
«تریدون عرض‏ الدنیاء»
از این فکر نکوهش می‏کند و می‏گوید:شما مقصودتان از گرفتن اسیر این است که در مقابل آزاد کردنش فدیه‏ بگیرید که متاع ناپایدار دنیا است،در حالی‏ که نباید علاقهء به مال،شما را از این رمز نظامی غافل کند که صرف کردن وقت و نیرو و توان رزمی برای گرفتن اسیر و نگهداری اسراء از قدرت رزمی شما می‏کاهد.و در نتیجه،احتمال پیروزی را کمتر و احتمال شکست شما را بیشتر خواهد کرد.

دفاع از رسول خدا

چون آن عقیده-مبنی بر این که گرفتن‏ فدیه از اسرای جنگ بدر و آزاد کردن آنان‏ کار خلافی بود-مستلزم این است که‏ نعوذ باللّ?ه رسول خدا(ص)نیز در این عمل‏ خلاف،شریک باشد،زیرا این کار به دستور آن حضرت انجام شده است،از این اینور افرادی‏ به این فکر افتاده‏اند که به نوعی از شخص‏ پیغمبر اکرم(ص)دفاع کنند و او را تبرئه‏ نمایند!
این افراد نتوانسته‏اند بگویند:آزاد کردن‏ اسرای جنگ بدر در مقابل فدیه کار خلافی‏ نبوده است زیرا آن جوی که از زمان ابو هریره به بعد بر آنان حاکم بود این بستر فکری را به وجود آورده بود که آنان باید حتما قبول کنند آزادی اسرای جنگ بدر در مقابل فدیه کار خلافی بوده است.
در چنین جوی بعضی از افرادی که‏ صاحب فکر و اجتهاد بوده‏اند با نیروی‏ اجتهاد به میدان آمده و به تصور خود با فکر و اجتهاد خویش از رسول خدا«ص»دفاع‏ کرده و آن حضرت را تبرئه نموده‏اند، و برخی از افرادی که بیشتر به نقل روایات‏ توجه داشته‏اند داستانهایی ساخته‏اند تا به‏ کمک آن داستانها از پیغمبر اکرم«ص» دفاع کنند!

1-دفاع بوعلی جبائی

ابو علی جبائی متکمل معتزلی قرن سوم‏ هجری*بدینگونه از رسول خدا(ص)دفاع‏ می‏کند که می‏گوید:آزاد کردن اسرای‏ جنگ بدر در مقابل فدیه گناه صغیره بوده‏ است و گناه صغیره به عدالت پیغمبر و اصحابش لطعمه نمی‏زند زیرا اجماع داریم‏ که عاملان این گناه از عدالت خارج‏ نشده‏اند.
جبائی،در دنباله سخنانش می‏گوید:
علمای تفسیر اجماع دارند که پیغمبر خدا«ص»در این گناه صغیره شریک است‏ بدون انیکه معلوم باشد آیا گرفتن فدیه گناه‏ بوده است یا نکشتن اسراء و من گمان دارم‏ که نکشتن اسراء گناه بوده است(10).
می‏بینیم که ابو علی جبائی ارتکاب گناه‏ را برای پیغمبر«ص»و صحابه مسلم‏ می‏شمارد،ولی می‏گوید:چون اجماع داریم‏ که با انجام این کار از عدالت خارج نشده‏اند باید بگوییم:این گناهی صغیره بوده که به‏ عدالت عاملانش لطمه نمی‏زند.و این تلاشی‏ است که جبائی برای حفظ حریم رسالت‏ کرده است!
ولی حقیقت این است که آنچه رسول‏ اکرم«ص»و اصحابش دربارهء اسرای جنگ‏ بدر انجام داده‏اند،نه گناه صغیره بوده است‏ و نه کبیره،نه فدیه گرفتن از اسراء گناه بوده‏ است و نه آزاد کردن آنان،بلکه فدیه گرفتن‏ کاری مشروع و عقلایی بوده و آزاد کردن‏ اسراء عملی بشر دوستانه و منبعث از عواطف و اخلاق انسانی بوده است. علاوه بر این قرآن کریم درباره اسرای جنگ‏ دستور داده است که
«...فاما منا بعد و اما فداء»
«محمد/4»یعنی:اسرا را بی‏فدیه‏ یا با فدیه آزاد کنید.و رسول خدا«ص» و اصحابش این دستو را اجراء کرده‏اند و آنچه قرآن کریم دستور آنجامش را بدهد گناه نیست.ولی ابو علی جبائی‏ و همفکران او نتوانسته‏اند خود را از اسارت‏ جو فکری که از زمان ابو هریره به بعد حاکم‏ بود خلاص کنند،زیرا تحجر اخباریگری‏ و تعبد به اقوال صحابه و تابعین بیش از دو قرن بر محیطهای علمی اسلام حاکم بوده‏ است و حاکمیت این تحجر و تعبد بقدری‏ شدید بود که حتی عالم متفکری مثل ابو علی جبائی نتوانسته خود را از عقیده شایع‏ در آن عصر آزاد کند و بگوید:آزد کردن‏ اسرای جنگ بدر،در مقابل فدیه کار خلافی نبوده است و از اینور ناچار شده برای‏ دفاع از رسول خدا«ص»بگوید:این کار گناه صغیره بوده است و گناه صغیره به‏ عدالت آن حضرت لطمه نمی‏زند!
اینجا است که باید گفت:گاهی نظر شخصی یک صحابی یا تابعی،منشأ یک‏ اصل اعتقادی مثل اینکه پیغمبر هم گناه‏ می‏کند می‏گردد و در محیطهای علمی‏ پذیرفته می‏شود و از آنجا به جامعه انتقال‏ می‏یابد و قرنها باقی می‏ماند و و جزء اعتقادات‏ قطعی بخش عظیمی از یک امت بزرگ ثبت‏ می‏گردد.
(*)ابو علی محمد بن عبد الوهاب بن سلام جبائی عالبم‏ متکلم معتزلی(م 303 هـ)اهل جبا بوده که جزء خوزستان و در طرف بصره قرار داشته است،وی و پسرش ابو هاشم هر دو از رؤسای معتزله‏اند و کتابهای کلام پر است از اقوال این پدر و پسر و «جبائیان»بر این دو اطلاق می‏شود.(کنی و القاب ج 2،ص 129).

2-دفاع صاحب المنار

سید محمدرشید رضا درتفسیر«المنار» سعی دارد ثابت کند که ازاد کردن اسرای‏ جنگ بدر در مقابل فدیه بر مبنای اجتهاد رسول خدا«ص»بود که تشخیص داد فدیه‏ گرفتن از اسراء و آزاد کردنشان به مصلحت‏ و صواب نزدیک‏تر است از کشتن اسراء،در حالی که کشتن اسراء واقعا به مصلحت‏ و صواب نزدیک‏تر بوده و رسول اکرم«ص»در این اجتهاد خود خطا کرده است ولی خطای‏ در اجتهاد گناه نیست و نمی‏توان اجتهاد کننده را کیفر داد.
رشید رضا در ادامه سخنان خو مطالبی‏ بدین مضمون می‏آورد.
اگر گفته شود:چه حکمتی برای خدا در این کار بود که رسول خدا«ص»رأی‏ اکثریت اصحاب را در مورد فدیه گرفتن از اسراء و آزاد کردنشان ترجیح داد،با اینکه‏ این کاری مرجوح و بر خلاف سنت انبیای‏ سابق وبد و خدا هم از این کار نکوهش کرده‏ است؟
آنگاه رشید رضا در پاسخ می‏گوید:برای‏ خدا چند حکمت در این کار بوده است‏ و سپس نه حکمت ذکر می‏کند و در توضیح‏ حکمت سوم می‏گوید:حکمت سوم این است‏ که در این قضیه معلوم شد خود پیغمبر «ص»نیز گاهی در اجتهادش خطا می‏کند ولی خدا آن را برای پیغمبرش بیان‏ می‏نماید و او را بر این خطا باقی نمی‏گذارد. چنانکه علماء به این مطلب تصریح کرده‏اند. بنابراین رسول خدا«ص»از خطای در تبلیغ رسالت معصوم است ولی از خطای در رأی و اجتهاد معصوم نیست(11).
آنچه صاحب«المنار»گفته است،اجتهاد او در این مسأله است و به عقیده ما وی در این‏ اجتهادش خطا نموده است،ولی او با حسن‏ نیت و برای دفاع از رسول اکرم«ص»چنین‏ گفته است و می‏خواسته بگوید:آنچه رسول‏ خدا«ص»در مودر اسرای بدر انجام داد موجب کیفر نیست،زیرا این خطای در اجتهاد بوده است و خطای در اجتهاد گناه‏ نیست و هیچ مسئولیتی متوجه آن حضرت‏ نخواهد بود.
و البته قبل از رشید رضا علمای دیگر اهل‏ سنت نیز این مطلب را گفته‏اند که پیغمبران‏ ممکن است در اجتهاد خود خطا کنند.

اشکال آلوسی

سید محمود آلوسی بغدادی«م 1270» در تفسیر روح المعانی،سخنی بدین مضمون‏ می‏گوید:
علماء به آیه «ما کان لنبی ان‏ یکون له اسری...»
استدلال کرده‏اند که‏ انبیاء گاهی در اجتهادشان خطا می‏کنند ولی وحی الهی بر خلاف آن نازل می‏شود و خطای آنان را بیان می‏کند.
سپس آلوسی در ادامه می‏گوید:در اینجا اشکالی هست و آن این است که درحدیث آمده است:اگر کسی اجتهادش خطا باشد یک اجر دارد و اگر صحیح باشد دو اجر،تا ده اجر دارد،و از طرفی می‏بینیم‏ رسول خدا(ص)به گفته مفسیران در آیه‏ مزبور مورد عتاب واقع شده است اکنون‏ اگر بگوییم:آن حضرت در مورد اسراء در اجتهادش خطا کرده است طبق حدیث‏ مزبور باید برای این اجتهاد خطا یک اجر داشته باشد،نه اینکه مورد عتاب واقع شود. آیا این عتاب با اجر داشتن منافات ندارد؟ و آیا ممکن است رسول خدا(ص)برای یک‏ کار هم اجر داشته باشد و هم مورد عتاب‏ واقع شود؟تا کنون دیده نشده کسی در صدد تحقیق این مطلب برآمده باشد،و اگر بگوییم:اجر داشتن برای کاری با عتاب‏ بر آن کار منافات دارد در این صورت‏ استدلالی که علما به آیه مزبور برای اثبات‏ خطای پیغمبران در اجتهاد کرده‏اند صحیح‏ نیست.(12)
مقصود آلوسی این است که طبق حدیث‏ مزبور رسول خدا(ص)در مقابل اجتهاد خطایی که در مورد اسراء کرده است یک‏ اجر دارد و فرض این است عملی که موجب‏ اجر است موجب عتاب نخواهد بود.
پس نمی‏توان به این آیه استدلال کرد که‏ پیغمبر اکرم(ص)را عتاب کرده و با این‏ عتاب خطای او را در اجتهادش بیان نموده‏ است،و بازگشت سخن آلوسی به این است‏ که در این فرض آیه مزبور معنای عتاب‏ ندارد.

دفاع از پیامبر در قالب گریه

گروهی دیگر سعی کرده‏اند با جعل‏ حدیث از رسول خدا(ص)دفاع کنند و هر کسی موافق سلیقه خود حدیثی جعل‏ کرده است تا در قصه آزاد کردن اسرای‏ بدر در مقابل فدیه آن حضرت تبرئه کند. یکی از این حدیث‏ها که به نظر ما قسمتی از آن جعلی است حدیثی است که خلاصه‏ مضمون آن را در اینجا می‏آوریم.
«...رسول خدا(ص)درباره اسرای جنگ‏ بدر با اصحاب مشورت کرد که با آنان چه‏ باید کرد؟
ابوبکر گفت:یا رسول الله!این‏ اسیران خویشان ما هستند و رأی من این‏ است که از آنان فدیه بگیریم و آزادشان‏ کنیم.
زیرا هم فدیه‏ها یک قدرت اقتصادی‏ است برای ما بر ضد کفار و هم امیدواریم که‏ خدا این اسیران را به اسلام هدایت کند.
عمر گفت:یا رسول الله!اینان‏ سران کفر هستند و رأی من این است که‏ این ائمه کفر را قتل عام کنیم.
رسول اکرم(ص)رأی أبوبکر را پسندید و از اسیران فدیه گرفت و آنها را آزاد کرد.
عمر می‏گوید:من فردا آمدم نزد رسول‏ خدا و دیدم آن حضرت با ابوبکر نشسته‏اند و گریه می‏کنند،گفتم:یا رسول الله!به من‏ بگو که شما به چه علت گریه می‏کنید؟تا من‏ هم اگر گریه دارم گریه کنم و اگر گریه‏ ندارم تباکی نمایم،رسول خدا(ص)فرمود: من به علت اینکه راضی شدیم از اسراء فدیه‏ بگیریم گریه می‏کنم،به خدا قسم عذابی بر من عرضه شد که قرار بود بر شما نازل شود و آن عذاب از این درخت نزدیک‏تر بود و اشاره به درختی در نزدیک خود کرد،آنگاه این آیه نازل شد:
«ما کان لنبی ان‏ یکون له اسری حتی یثخن فی‏ الارض...» (13).
در اینجا باید گفت:اصل مشورت کردن‏ رسول خدا(ص)درباره اسراء کاری صحیح‏ و یک اصل قرآنی است،و نیز اختلاف نظر اصحاب درباره اسراء امری طبیعی است.و همچنین آزاد کردن اسراء در مقابل فدیه‏ کاری موافق عقل و حاکی از جوانمردی‏ و انسان دوستی است،و علاوه بر این،اجرای‏ دستور خداست که فرموده است:
«فاما منا بعد و اما فداء...»
(محمد/4)یعنی اسراء را بی‏فدیه یا با فدیه آزاد کنید.
با این توضیح روشن می‏شود که آزاد کردن اسراء در مقابل فدیه بر خلاف رضای‏ خدا نبوده است تا موجب عذاب استیصال‏ شود و رسول خدا(ص)برای آن گریه کند.
استنباط ما این است که بعضی از افراد کم عمق تحت تأثیر جو حاکم که همه‏ می‏گفتند:فدیه گرفتن از اسراء و آزاد کردنشان خلاف رضای خدا بوده است به‏ فکر افتاده‏اند رسول خدا را-که این کار به‏ امر وی انجام شده است-به خیال خود به‏ نوعی تبرئه کنند،از اینرو داستان گریه‏ کردن پیغمبر اکرم را همراه با ابوبکر جعل‏ کرده‏اند تا اوانمود کنند که گریه آن حضرت‏ و یار غارش این کار خلاف را جبران کرده‏ است تا بدین وسیله رسول خدا(ص)را از هر گونه مسئولیتی در این موضوع مبرا سازند.
اینان در عصری که حدیث قداست‏ بیشتری داشته است این داستان را در قالب‏ حدیث ساخته‏اند تا بیشتر مورد قبول واقع‏ شود و در نتیجه وجدان مردم مسلمان را در مورد عمل رسول اکرم(ص)قانع و راحت‏ کنند،و این کار از دوستان نادان،دور از انتظار نیست.

4.دفاع دیگر با جعل حدیث دیگر

گروه دیگری برای دفاع از رسول‏ خدا(ص)حدیثی ساخته‏اند که اساسا آن‏ حضرت را مخالف با گرفتن فدیه از اسراء و آزاد کردن آنان جلوه داده‏اند،تا ساحت‏ پیغمبر اکرم(ص)ازعمل خلاف در مورد اسراء پاک شود،این گروه حدیثی بدین‏ صورت جعل کرده‏اند که شیخ طوسی آورده‏ است.
«وری ان النبی(ص)کره اخذ الفداء حتی‏ رأی سعد بن معاذ کراهیة ذلک فی وجهه‏ فقال:یا رسول الله هذا ال حرب لقینا فیه المشرکین اردت ان یثخن فیهم القتل‏ حتی لایعود احد بعد هذا الی خلافک و قتالک،فقال رسول الله:قد کرهت ما کرهت‏ و لکن رأیت ما صنع القوم».(14)
یعنی:روایت شده پیغبمر اکرم(ص) از گرفتن فدیه از اسرای بدر کراهت داشت، سعد بن معاذ این کراهت را در چهره آن‏ حضرت دید و گفت:یا رسول الله!این اولین‏ جنگی بود که ما در آن مشرکان درگیر شدیم و من میل داشتم اسرار را قتل عام‏ کنیم تا دیگر احدی جرأت نکند به مخالفت‏ و جنگ با تو برخیزد رسول خدا(ص)فرمود: من هم از آنچه تو کراهتع داری کراهت دارم‏ ولی تو دیدی که این قوم چه کردند.
کسانی که تحت تأثیر جو حاکم تصور کرده‏اند که گرفتن،فدیه از اسرای جنگ‏ بدر در برابر آزدایشان بر خلاف رضای خدا بوده است برای اینکه از رسول اکرم(ص)دفاع کنند و آن حضرت را از عمل خلاف‏ تبرئه نمایند،این حدیث را ساخته‏اند تا بگویند:این عمل خلاف را اصحاب وی‏ انجام داده‏اند و پیغمبر اکرم(ص)شخصا با آن مخالف بود و از انجامش ناراحت شد.
حدیث مذکور به چند دلیل بی‏اعتبار است و به هیچ وجه قابل استناد نیست:
1-این حدیث سند ندارد و حدیث‏ بی‏سند اگر دلیل دیگری صحت آن را ثابت‏ نکند اعتبار ندارد و نمی‏توان چیزی را با آن‏ ثابت کرد.و به ظن قوی شیخ طوسی آن را از منابع اهل سنت آورده است.
2-حدیث مذکور معارض دارد و آن‏ حدیثی است که می‏گوید:«رسول خدا(ص) درباره اسرای بدر با اصحاب خود مشورت‏ کرد که با آنان چه باید کرد؟عمر برخاست‏ و گفت:یا رسول الله همه آنان را گردن بزن، آن حضرت از او اعراض کرد و فرمود:ای‏ مردم خدا شما را بر این سراء مسلط کرده‏ است و آنان تا دیروز برداران شما بودند، عمر دوباره برخاست و گفت:آنان را گردن‏ بزن،پیغمبر(ص)باز از او اعراض کرد و دوباره خطاب به مردم فرمود:ای مردم خدا شما را بر یان اسراءمسلط کرد است و آنان تا دبورز برداران شما بودند.ابوبکر برخاست و گفت:یا رسول الله آنان را ببخش و در مقابل فدیه آزادشان کن،در اینجا چهره رسول خدا(ص)شکفت و غم وی‏ زائل شد،پس اسراء را در مقابل فدیه آزاد کرد».(15)
این حدیث می‏گوید:رسول اکرم(ص)با کشتن اسراء مخالفت بود و از پیشنهاد عمر که می‏گفت:اسراء را بکش عمگین شد ولی‏ از پیشنهاد ابوبکر که می‏گفت:اسرا را آزاد کن خوشحال گشت و چهره خضرتش‏ شکفت و سرانجام به همین پیشنهاد عمل‏ کرد و اسرا را در مقابل فدیه آزاد نمود.
در حالیکه حدیث مورد بحث می‏گوید: پیغمبر خدا(ص)با آزاد کردن اسرا مخالف‏ بود و از آن کراهت داشت و نظرش این بود که هکه آنان تقل عام شوند،و این تعارض‏ روشنی است بین این دو حدیث،و می‏دانیم‏ که اگر حدیثی معارض داشته باشد اگر دلیل دیگری آن را تأیید نکند از اعتبار ساقط است.بنابراین،حدیثی که می‏گوید: رسول اکرم(ص)با آزاد کردن اسرا مخالف‏ بود اعتبار ندارد.
3-حدیث مورد بحث چهره رسول‏ خدا(ص)را چهره خشم و خشونت و خون‏ و انتقام ترسیم می‏کند که فقط قتل عام‏ کردن اسرا وی را ارضاء و اشباع می‏کند،در حالی که قرآن کریم و تاریخ مدون و مسلم‏ اسلام چهره آن حضرت را چهره رحم و مروت و عفو و اغماض و بشر دوستی در بالاترین اوجش ترسیم می‏کند*و حدیثی‏ که با سیره قطعی پیغمبر اکرم(ص)مخالف‏ باشد قابل اعتماد نیست.
4-از حدیث معلوم می‏شود احصاب‏ رسول خدا(ص)در قضیه اسرا با آن حضرت‏ کشمکش و درگیری داشته‏اند و سرانجام بر (*)یک نمونه از این بشر دوستی در بالاترین اوجش‏ عملی است که رسول اکرم(ص)پس از فتح مکه در اوج قدرتش با انسانهای متجاوزی که قبلا به خون‏ او تشنه بودند انجام داد و به کسانی که سالها با او جنگیده بودند و عزیزترین عزیزانش را کشته‏ بودند فرمود:من شما را حتی ملامت هم‏ نمی‏کنم،بروید که همه آزاد هستید.
او چیره شده و غلبه کرده‏اند و اراده خود را بر وی تحمیل نموده‏اند و پغمبر(ص)مضطر و مسلوب الاختیار شده و تسلیم آنان گشته‏ است.و این قابل قبول نیست،زیرا رسول‏ اکرم(ص)که فاتح جنگ بدر و در اوج قدرت‏ بود و اکثریت اصحاب مطیع فرمان او بودند ممکن نیست در مقابل خواسته بعضی از اصحاب چنان بی‏اراده و مضطر شود که‏ نتواند جلوی عمل منکر و گناهی که‏ می‏خواهد انجام شود بگیرد.و ناچار به‏ تسلیم باشد تا در مقابل چشم او گناه انجام‏ شود.
5-از حدیث مودر بحث معلوم می‏شود رسول خدا(ص)با دستور قرآن مخالف بوده‏ است که می‏گوید:
«...فاما منا بعد و اما فداء...»
یعنی اسرای جنگ را بی‏فدیه یا با فدیه آزاد کنید،و هرگز قابل قبول نیست‏ که آن حضرت مخالف با دستور خدا باشد و با اینکه خدا دستور آزاد کردن اسرا را داده‏ است وی این دستور را نخواهد و قتل عام‏ اسرا را بخواهد.
6-حدیث مودر بحث مخالف قرآن است، زیرا از این حدیث معلوم می‏شود حکم خدا قتل عام کردن اسرای جنگ بوده است در حالی که آیه
«...فاما منا بعد و اما فداء...»
می‏گوید:حکم خدا آزاد کردن اسرا است و اصل کلی پذیرفته شده این است که اگر حدیثی مخالف قرآن باشد مردود است، بنابراین،حدیث مورد بحث مردود است.

استناد شیخ طوسی به این حدیث

شیخ طوسی بعد از نقل حدیث مورد بحث می‏نویسد:از این حدیث معلوم‏ می‏شود معصیتی که در مورد آزاد کردن‏ اسراء در مقابل فدیه انجام شد کار گروهی‏ از صحابه رسول خدا(ص)بوده است که‏ میل به دنیا و گرفتن فدیه کردند نه کار خود آن حضرت.(16)
شیخ طوسی در اینجا می‏خواهد پاسخی به‏ باو علی جبائی بدهد که گفته است:«رسول‏ خدا(ص)در مورد آزاد کردن اسرای بدر مرتکب گناه صغیره شده است نه کبیره».
همانگونه که گذشت حدیث مورد بحث‏ بی‏اعتبار است و قابل استناد نیست.و قبلا نیز روشن شد که آزاد کردن اسرای بدر مخالف رضای خدا نبوده است و پیغمبر خدا (ص)با آزاد کردن اسرا گناهی نکرده است‏ تا ابو علی جبائی بگوید:صغیره بوده است‏ نه کبیره.

باز هم دفاع با جعل حدیث

باز هم به منظرو دفاع از رسول خدا(ص) با جعل حدیث دیگری سعی کرده‏اند پیغمبر اکرم را در قصه اسرای بدر،بی‏طرف جلوه‏ دهند و بگویند:آن حضرت هیچ نقشی در قصه آزاد کردن اسرا نداشته است،و نه رأی‏ به کشتن اسرا داده و نه به آزاد کردنشان و دستور خدا این بوده است که کشتن اسرا یا آزاد کردنشان به اختیار مسلمانان گذاشته‏ شود تا خود هر کدام را خواستند انتخاب‏ کنند و رسول خدا(ص)هیچ مسئولیتی در مورد اسرا ندارد تا گفته شود:چرا اسرا را در مقابل فدیه آزاد کرد؟
حدیثی که در این رابطه ساخته‏اند به‏ نقل ابن کثیر از ترمذی و نسائی و ابن حبان‏ چنین است:«قال سفیان الثوری عن هشام‏ بن حسان عن محمد بن سیرین عن عبیدة عن علی رضی اللّه عنه قال:جاء جبرئیل الی
النبی(ص)یوم بدر،فقال:خیر اصحابک‏ فی الاساری ان شاءو الفداء و ان شاؤا القتل علی ان یقتل منهم عاما مقبلا مثلهم، قالوا افداء و یقتل منا،رواه الترمذی و النسائی و ابن حبان فی صحیحه من حدیث‏ الثوری به«قال ابن کثیر:و هذا حدیث‏ غریب جدا.(17)
یعنی:سفیان ثوری از هشام بن حسان‏ و او از محمد بن سیرین و او از عبیده و او از علی«ع»نقل کرده است که آن حضرت‏ فرمود جبرئیل در رابطه با جنگ بدر نزد رسول خدا«ص»آمد و گفت:اصحاب خود را درباره اسرای جنگ مخیر کن که اگر می‏خواهند از آنان فدیه بگیرند و آزادشان‏ کنند و اگر می‏خواهند همه را قتل عام کنند ولی بدانند که اگر اسرا را آزاد کنند سال‏ آینده به تعداد این اسرا از آنان کشته‏ خواهد شد،اصحاب قبول کردند که اسرا را در مقابل فدیه آزاد کنند و سال آینده به‏ تعداد اسرا از آنان کشته شود،ابن کثیر می‏گوید:این حدیث جدا غریب و عجیب‏ است!
می بینیم که سفیان ثوری در اواسط قرن‏ دوم هجری داستانی را با سند مزبور به‏ حضرت علی«ع»نسبت می‏دهد که جبرئیل‏ در رابطه با اسرای بدر گفت:اگر مسلمانان‏ اسرا را کشتند که هیچ ولی اگر آزادشان‏ کردند باید سال آینده به تعدا اسرا کشته‏ بدهند،که گفته‏اند:تعدادشان هفتاد نفر بوده است.
در اینجا جای سؤال هست که این چگونه‏ قراردادی است خدا با مسلمانان می‏کند و می‏گوید:اگر اسرا را نکشید باید سال‏ آینده هفتاد کشته بدهید؟آیا خدا ریختن‏ خون هفتاد انسان را می‏خواسته است که یا باید این خون از اسرای کفار ریخته شود و یا از مسلمانان مجاهدی که در سال آینده در جنگ احد از اسلام دفاع می‏کنند؟آیا آزاد کردن اسرا که در آیهء
«فاما منا بعد و اما فداء»
دستورش آمده است گناه بود که باید مسلمانان در جنگ احد با دادن هفتاد کشته کیفر این گناه را ببینند؟آیا چون‏ اسرای کفار خونشان ریخته نشد باید در عوض آنان خون جناب حمزه سید الشهداء و شهدای دیگر که از بهترین بندگان خدا بودند در احد به زمین بریزد؟!کدام عقل‏ و وجدان بیداری است که این مطلب نامعقول‏ را بپذیرد؟!حق به جانب ابن کثیراست که‏ می‏گوید:این حدیث جدا غریب و عجیب‏ است،مقصودش این است که مضمون آن‏ نامعقول است.
حقیقت این است که آزاد کردن اسرای بدر در برابر فدیه گناه نبود تا مسلمانان به کیفر آن،هفتاد کشته بدهند و اگر گناه بود، رسول خدا«ص»از آن نهی می‏کرد.ولی‏ چون در جوی که قبلا ساخته شده بود گناه‏ بودن آن بر مبنای گفته‏های افرادی مثل ابو هریره و حسن بصری و قتاده از مسلمات‏ شمرده می‏شد و در این رابطه حیثیت رسول‏ اکرم«ص»زیر سؤال می‏رفت که چرا آن‏ حضرت این کار را کرد؟
در چنین فضائی افرادی از قبیل سفیان‏ ثوری خواسته‏اند با ساختن حدیث مزبور بدین گونه از پیغمبر خدا«ص»دفاع کنند که بگویند:خود وی در این کار نقشی‏ نداشته است،زیرا رسول خدا«ص»فقط این پیام الهی را به مسلمانان ابلاغ کرده‏ است که آنان باید یکی از این دو کار را انتخاب کنند:یا قتل عام کردن اسرا و یا دادن هفتاد کشته در سال آینده به کیفر نکشتن اسرا و مسلمانان خودشان نکشتن‏ اسرا را که گناه بود انتخاب کردند و کیفر آن را نیز با دادن هفتاد کشته تحمل‏ نمودند.
اینان توجه نکرده‏اند که اگر این کار گناه‏ باشد خدا اذن انجام آن را نمی‏دهد. سازندگان این حدیث برای خود این توجیه‏ شرعی را نیز داشته‏اند که بگویند:چون‏ هدف ما تبرئه کردن پیغمبر خدا«ص»بوده‏ است برای چنین هدف مقدسی ساختن‏ حیدث جایز و گاهی هم واجب است.
ضمنا آنان سند این حدیث را به حضرت‏ علی«ع»متصل کرده‏اند تا قداست بیشتری‏ پیدا کند و مردم آن را باور کنند،در حالی‏ که ساحت مقدس امام علی«ع»از نقل‏ چنین داستان نامعقولی مبرا است و باید تگفت:این داستان را دوستان نادان ساخته‏ ودر محیط تفسیر قرآن شایع کرده‏اند و به‏ تدریج وارد کتابها شده است و از این کتاب‏ به آن کتاب منتقل گشته و در طول چندین‏ قرن از نسلی به نسل دیگر رسیده است‏ و منبع اصلی آن کتابهای عامه است و اینکه‏ در کتاب تفسیر منسوب به علی بن ابراهیم‏ شیعی آمده است(18)ظاهرا آن را از منابع‏ عامه گرفته است و بهتر این بود که مأخذ آن‏ را ذکر می‏کرد که نکرده است.

رابطه این داستان با آیه

قل هو من عند انفسکم

بعضی از افراد حدیث ساختگی مزبور را با آیه 165 سوره آل عمران نیز مربوط کرده‏اند که درباره شکست مسلمانان در جنگ احد است که هفتاد کشته دادند،آیه‏ مزبور چنین است:
اولما اصابتکم مصیبه قد اصبتم مثلیها قلتم:انی هذا؟قل هو من عند انفسکم...»
یعنی:آیا وقتی که-در احد-مصیبتی به شما رسید که-در بدر-دو برابر آن را بر دشمن‏ وارد کردید می‏گویید:چرا این مصیبت به‏ ما رسید؟بگو:این مصیبت از خود شما به‏ شما رسید.
مقصود این است که چون شما از دستور پیغمبر«ص»که به تیراندازان تپه عینین‏ فرموده بود:موضع خود را رها نکنید تخلف‏ کردید و موضع خود را به هوس جمع غنائم‏ رها نمودید،دشمن از همین ناحیه تپه را دور زد و از پشت به شما حمله کرد و شما شکست خوردید و هفتاد کشته دادید،پس‏ این مصیبت از ناحیه خودتان بر شما وارد شد.
بعضی از افراد حدیث ساختگی مورد بحث‏ را به جلمه «قل هو من عند انفسکم»در آیه‏ فوق مربوط کرده و گفته‏اند:آیه می‏خواهد بگوید:چون شما در حادثه بدر قبول‏ کردید که در برابر آزاد کردن هفتاد اسیر جنگی در سال بعد هفتاد کشته بدهید،در جنگ احد هفتاد کشته دادید،پس این‏ مصیبت از خود شما به شما رسید چون آن‏ را قبلا قبول کرده و تعهد داده بودید که در برابر گناه ترک قتل اسرا کیفر آن را که‏ دادن کشتگانی به عدد اسرا خواهد بود تحمل کنید.(19)
ولی گفته این افراد قابل قبول نیست، زیرا اولا حدیث مزبور چنانکه دانستیم‏ ساختگی و بی‏اعتبار است و ثانیا معنای آیه‏ یاد شده چنان نیست که این افراد گفته‏اند بلکه معناش چنانکه قبلا گفته‏شد این است که تخلف تیراندازان مستقر روی تپه موجب‏ شکست مسلمانان و کشته شدن هفتاد نفر از آنان شد،پس ضربه‏ای که خوردند از نزد خودشان بود
«قال هو من عند انفسکم»
بنابراین،داستان ساختگی مزبور را نمی‏توان به آیه یاد شده مربوط کرد.
63 G قتل عام اسرا محصول عقیده شایع‏ محصول عقیده شایع در تفسیر آیه‏
«ما کان لنبی ان یکون له اسری...»
این‏ است که پیغمبر اسلام(ص)بعد از پیروزی‏ در جنگ بدر می‏باید همه اسرا را قتل عام‏ کند که نکرد.
بعضی از پیروان این فکر به استناد آیه‏ مزبور می‏گویند:سیره و سنت همه انبیاء این بوده است که در اوائل دعوتشان بعد از پیروزی بر دشمن همهء اسرا را قتل عامل‏ می‏کرده‏اند تا دینشان پا بر جا شود،ولی‏ پیغمبر اسلام از این سنت تخلف کرده است.
صاحب المیزان رضوان اللّه علیه در تفسیر آیه مزبور می‏نویسند:
آنچه شایسته است در تفسیر آیه مزبور گفته‏ شود این است که سنت و سیره همیشگی‏ انبیای سابق این بوده که هر گه با دشممنان‏ خود می‏جنگیدند و بر آنان پیروز می‏شدند، باقیمانده دشمن شکست خورده را قتل عام‏ می‏کردند تا دیگران عبرت بگیرند و از دشمنی کردن با خدا و رسولش خودداری‏ کنند و انبیاء هرگز باقیمانده دشمن شکست‏ خورده را به اسارت نمی‏گرفتند بلکه همه را می‏کشتند تا وقتی که سلطه خود را در زمین برقرا کنند و دینشان بین مردم‏ پا برجا شود ولی پس از پا بر جا شدن دینشان‏ مانعی نداشت که از دشمن شکست خورده‏ اسیر بگیرند و بعدا بدون فیدیه یا با فدیه‏ آزاد کنند.
به مقتضای این تفسیر،انبیای سابق در قتل عام کردن اسرای جنگی از حجاج بن‏ یوسف نیز پیشی گرفته‏اند!
نقل کرده‏اند که حجاج بن یوسف ثقفی‏ در جنگی با عبد الرحمن بن اشعث بر وی‏ پیروز شد و چهار هزار و هشتصد اسیر از وی گرفت،هنگامی که اسرا را نزد حجاج‏ آوردند فرمان داد همه را قتل عام کنند و قریب سه هزار از اسرار را که کشتند.مردی‏ از قبیله کنده سر رسید که حجاج به وی‏ احترام می‏گذاشت.او به حجاج گفت:تو در مورد این اسرا نه سنت اسلام را رعایت‏ کردی و نه مروت و کرم را!
حجاج گفت:چگونه؟
او گفت:خدا می‏گوید:
«...فاما منا بعد و اما فداء...»
خدا درباره سرای کفار گفته‏ است که باید بی‏فدیه یا با فدیه آزاد شوند ولی تو این اسرا را،نه بی‏فدیه آزاد کردی و نه با فدیه،بلکه دستور قتل عام همه آنان را دادی!علاوه بر این شاعر شما درباره مکارم‏ اخلاق قوم خود گفته است:
«و لا نقتل‏ الاسری و لکن نفکهم»
یعنی ما اسرا را نمی‏کشیم بلکه آزاد می‏کنیم.
حجاج تحت تأثیر سخنان دوست خود واقع شد و لختی به فکر فرو رفت،پس آنگاه‏ اشاره به کشته‏های اسرار کرد و گفت آیا در میان این جیفه‏ها یک نفر نبود که اینگونه با من سخن بگوید تا آنان را نکشم؟!سپس‏ دستور داد بقیه اسرار را آزاد کنند و قریب‏ دو هزار باقیمانده آنان را آزاد کردند.(20)
این است نتیجه تعبد بی‏دلیل به اقوال‏ صحابه و تابعین که گفته‏های آنان بی‏چون و چرا پذیرفته می‏شود و به قرنهای بعد منتقل‏ می‏گردد و با مرور زمان به عنوان عقیده‏ حاکم تثبیت می‏شود و تا قرن پانزدهم‏ هجری ادامه می‏یابد.

تاریخ اختراعی برای انبیاء

باید دانست که این یک نوع تاریخ‏ اختراعی است برای انبیاء یعنی نوشتن‏ تاریخ انبیاء اما نه بر مبنای متن‏های مدون‏ تاریخ بلکه بر مبنای اجتهاد و استنباط از یک آیه قرآن آنهم استنباط نا مقبولی که‏ مبتنی است بر اقوال افرادی از قبیل‏ ابوهریره و حسن بصری.
بر منبای این تاریخ اختراعی قتل عام‏ کردن همه اسرای جنگی بدون استثناء به‏ عنوان سنت و سیره جاری و همیشگی انبیاء شناخته شده است و این اسراف در خونریزی حتی بیش از حجاج بن یوسف به‏ عنوان بخشی از تاریخ پیغمبران سابق تلقی‏ و معرفی گشته است،در حالی که نه در تاریخ مدون انبیای سابق چنین چیزی‏ هست،و نه این پیغمبران عظیم الشأن که‏ سمبل‏های انسانیت و احترام به حقوق بشر بوده‏اند دست به اینگونه خونریزیهای عظیم‏ و بی‏دلیل زده‏اند.

قتل عام اسراء و تقویت دین

کسانی که می‏گویند:معنای آیه
«ما کان‏ لنبی ان یکون له اسری...»
این است که در اوائل دعوت پیغمبران باید بعد از پیروزی‏ آنان در جنگ همه نیروهای شکست خورده‏ دشمن قتل عام شوند،این عقیده را بدینگونه توجیه می‏کنند که با کشتن همه‏ باقیمانده نیروی دشمن،دین خدا پا بر جا و استوار می‏شود.و دیگر دشمنان وسوسه‏ نمی‏شوند که به جبهه حق تهاجم کنند.(21) حقیقت این است که قتل عام نیروهای‏ شکست خورده‏ای که عموما آلت فعل‏ رؤسای جاه‏طلب خود بوده‏اند،نه تنها هیچ‏ ضرورتی ندارد،بلکه تأثیر منفی در روح‏ مردم با وجداو و فروزانه دارد،زیرا عقل‏ و جدان همه انسانها حکم می‏کند که‏ ریختن خون انسانها فقط در وقت ضرورت و به اندازه ضرورت مجاز است،بنابراین اگر این اسیران در بند بدون هیچ ضرورتی قتل‏ عام شوند این کار،هم مردم کشوری را که‏ نیروهایش قتل عام می‏شوند شدیدا به خشم‏ می‏آورد و تحریک می‏کند که برای‏ انتقامجویی به تجاز جدیدی دست بزنند و هم جدان همه انسانها را بر ضد عاملان این‏ قتل عام بر می‏انگیزاند و اگر این خونریزی‏ بی‏دلیل به نام دین انجام شود همه جهانیان‏ بر ضد این دینی که وجدانها را بیازارد و نفرت همه مردم را بر ضد خود برانگیزاند روز به روز ضعیف‏تر می‏شود و راه سقوط را در پیش می‏گیرد.
بنابراین رخیتن خون همه نیروهای‏ شکست خورده و بی‏حرکت دشمن نه تنها دین خدا را تقویت نمی‏کند بلکه باعث‏ تضعیف هم می‏شود،و به عکس،اگر با این‏ انسانهای ذیلیل شده برخورد انسانی همراه‏ با عفو و اغماض و احسان بشود چنانکه‏ پیغمبر بزرگ اسلام فتح مکه عمل کرد در این صورت نه تنها در خود آنان تأثیر مثبت‏ دارد،بلکه تحسین جهانیان را نیزبرمی‏نگیزاند و در سطح جهان قلوب آماده‏ را به سوی دینی که چنین دستوری داده‏ است جذب می‏کند و موجب نفوذ و گسترش‏ بیشتر آن دین می‏شود.

آیه مزبور در مقام عتاب نیست

چنانکه قبلا نیز اشاره شد مفسران عموما تصور کرده‏اند که آیه
«ما کان لنبی ان یکون‏ له اسری.....»
در مقام توبیخ و عتاب است‏ آن هم عتاب شدید(22)و صاحب المنار می‏گوید:توبیخ و عتابی که در این آیه‏ هست،با ایماء و اشاره شامل رسول‏ اکرم(ص)نیز می‏شود(23)و آلوسی نیز در تفسیر روح المعانی می‏گوید:آیه مزبور حاوی توبیخ عتاب است‏ که به طور غیر مستقیم‏ رسول خدا(ص)را نیز در بر می‏گیرد(24) و المیزان می‏گوید:این عتاب متوجه اهل‏ بدر است نه رسول خدا(ص).
به نظر می‏رسد که مفسران عموما چون‏ گمان برده‏اند فدیه گرفتن از اسرای جنگ‏ بدر در مقابل آزد کردنشان بر خلاف رضای‏ خدای بوده و این آیه نیز درباره همین فدیه‏ گرفتن آمده است،از اینرو تصور کرده‏اند که خدا در این آیه مسلمانان را همراه با پیغمبران(ص)توبیخ و عتاب کرده است که چرا فدیه گرفتند؟
و از طرفی چون در آیه بعد آمده است:
«لو لا کتاب من الله سبق لمسکم یما اخذتم‏ عذاب عظیم»
و مفسران تصور کرده‏اند عذاب در این آیه عذاب استیصال است که‏ فدایه گرفتن مقتضی این عذاب بود،این‏ مطلب نیز به این تصور کمک کرده است که‏ آیه «ما کان لنبی ان یکون له اسری»عتاب‏ می‏کند که چرا مسلمانان فدیه گرفتند؟
و این صتور از همان قرن اول هجری به‏ وجود آمده است و قبلا سخن حسن بصری‏ را آوردیم که در این باره گفته است:
«فعاب‏ الله ذلک علیهم» (25)یعنی خدا مسلمانان را توبیخ کرده است که چرا فدیه گرفتند؟
ولی باید دانست که در قرآن کریم شبیه‏ تعبیر«ما کان لنبی ان یکون له اسری»مکرر ذکر شده است و از هیچیک از آنها توبیخ‏ و عتاب فهمیده نمی‏شود و اینک چند نمونه‏ از این آیات را می‏آوریم:
و ما کان لنفس ان تموت الا بأذن الله..
(آل‏عمران/145)
و ما کان لبشران یکلمه الله الا وحیا او من‏ وراء حجاب...
(شوری/51)
و ما کان لرسول ان یأتی بایة الا بأذن‏ الله...
(رعد/38)
ما کان لله ان یتخذ من ولد...
(مریم/35)
چنانکه می‏بینیم بافت و ترکیب این آیات‏ عینا همان ترکیب آیه «ما کان لنبی ان یکون‏ له اسری»
می‏باشد،زیرا در همه این آیات‏ عبارت «ما کان» و بعد از آن اسم مجرور به‏ لام جاره و بعد از آن فعل مضارع مصدّر به‏ «ان» ناصبه وجود دارد،درست شبیه آیه‏ «ما کان لنبی ان یکون له اسری»
ولی لحن‏ هیچیک از این آیات لحن توبیخ و عتاب‏ نیست بلکه از این آیات مفهوم«سزاوار نیست»و«ممکن نیست»و «انتظار نمی‏رود»و نظیر اینها فهمیده‏ می‏شود و این آیه در مقام ارشاد و راهنمایی‏ نیروهای رزمنده است و می‏خواهد بگوید: سزاوار نیست رزمندگان اسلام از این رمز نظامی غفلت کنند که در حین درگیری در جنگ نباید قبل از شکست کامل دشمن حتی یک لحظه از وقت آنان صرف گرفتن‏ اسیر ا کارهای دیگری غیر از کوبیدن‏ و بی‏حرکت کردن دشمن شود.
این آیه هشدار دهنده و ارشاد کننده‏ بدین مناسبت نازل شد که در جنگ بدر قبل از شکست کامل کفار مقداری از نیروی‏ رزمی و وقت رزمندگان اسلام صرف گرفتن‏ اسیرانی از دشمن شد که این یک نقطه‏ ضعف و غفلت از یک رمز نظامی بود ولی‏ خداوند این ضعف را با نیروی غیبی جبران‏ کرد و مسلمانان پیروز شدند.
و اینکه در آیه یاد شده لفظ«نبی»به‏ کار برده شده و توجه اصلی را به پیغمبر معطوف می‏کند بدین سبب است که نبی‏ اکرم(ص)فرمانده جنگ بدر و جنگهای دیگر بود و طبیعی است که آگاهی‏ها و هشدارها اول به فرمانده جنگ داده می‏شد و آنگاه از او به رزمندگان دیگر منتقل می‏گردد،و این‏ درسی است برای رزمندگان تا قیامت.
و باید دانست که در جنگ بدر قبلا مسلمانان از گرفتن اسیر در حین جنگ‏ نهی نشده بودند تا بتوان گفت:آنان با گرفتن اسیر در حین جنگ مخالفت با نهی‏ کرده و مرتکب گناه شده‏اند،بنابراین‏ گرفتن اسیر بر خلاف گفته برخی از مفسران‏ گناه بزرگ نبوده است تا مسلمانان بخاطر آن مورد عتاب واقع شوند.

آیا گرفتن غنیمت و فدیه بعد از نزول‏ این آیات بوده است؟

صاحب المیزان رضوان اللّه علیه در تفسیر آیه
«ما کان لنبی ان یکون له اسری»
و چهار آیه بعد می‏فرمایند:این آیات دلالت‏ بر عتاب شدید در مقابل گناه بزرگ دارد که این گناه بزرگ گرفتن اسیر و پیشنهاد فدیه گرفتن از اسرا می‏باشد نه گرفتن‏ فدیه.
ایشان این قول مفسران را که:«گناه‏ مزبور فدیه گرفتن از اسرا در مقابل آزاد کرد نشان بوده است»مردود می‏داند،به‏ این دلیل که مسلمانان فدیه و غنیمت را بعد از نزول این آیات گرفتند یعنی بعد از آنکه‏ خدا حلال بودن غنیمت را که شامل فدیه‏ هم می‏شود در آیه
«فکلوا مما غنمتم حلالا طیبا»
اعلام کرده است.ایشان در رد این‏ قول مفسیران می‏گوید
فدیه و غنیمت را مسلمانان قبل از نزول‏ این آیات که در آنها حلال بودن فدیه و غنیمت با تعبیر
«فکلوا مما غنمتم حلالا طیبا»
اعلام شده است نگرفته بودند، مقصود این است که چون گرفتن فدیه و غنیمت بعد از اعلام حلیت آن دو بوده این‏ گرفتن فدیه و غنیمت گناه نبوده است تا بر آن عتاب شوند:
«...انما اخذوا الفداء بعد نزول الآیات لا قبلها حتی یعاتبوا علیه‏ ....» (26)
چون ما قبلا گناه و عتاب هر دو را نفی‏ کردیم بحث درباره آن را تکرار نمی‏کنیم‏ ولی درباره این سخن المیزان که:فداء و غنیمت بعد از نزول این آیات گرفته شده‏ است»بحثی داریم که ذیلا توضیح‏ می‏دهیم:
صاحب المیزان رضوان اللّه علیه‏ در اینجا دو ادعا دارند:
ادعای اول:در حادثه بدر گرفتن غنیمت از دشمن بعد از نزول این آیات در سوره‏ انفال بوده است نه قبل از آن.و این ادعا مردود است زیرا»:
اولا،سوره انقال بعد از آنکه مسلمانان‏ درباره غنیمت‏های جنگ بدر اختلاف‏ کردند نازل شد و آیه
«یسئلونک عن‏ الانفال»
اشاره به اختلافی دارد که بین‏ مسلمانان درباره غنائم جنگ بدر پدید آمد،بنابراین مسلمانان غنائم بدر را قبل از نزول این آیات گرفته‏اند نه بعد از آن و این‏ آیات بعد از گرفتن غنائم نازل شده و بحث‏ آنان را درباره غنائم گرفته شده مطرح‏ کرده و مسلمانان را به تقوی و اصلاح در این باره دعوت نموده است
«فاتقوا اللّه‏ و اصلحوا ذات بنکم»
(انفال/1).
و ثانیا همه مفسران و از جمله خود صاحب المیزان(27)قبول دارند که سوره‏ انفال بعد از پایان جنگ بدر نازل شده است‏ و ناگفته پیداست که پایان جنگ همراه با گرفتن غنائم جنگ است،بنابراین بدون‏ شک گرفتن غنائم جنگ بدر قبل از نزول‏ این آیات بوده است نه بعد از آن.
ادعای دوم:گرفتن فدیه از اسرای بدر بعد از نزول آیات مورد بحث بوده است و این ادعا نیز مردود است.به دو دلیل:
دلیل اول اینکه در آیه 69 می‏گوید:
«فکلوا مما غنمتم حلالا طیبا» و لفظ «غنتم»
که صیغه ماضی است و به قول‏ المیزان شامل فدیه هم می‏شود(28)دلالت‏ دارد که مسلمانان قبل از نزول این آیه‏ غنیمت و فدیه گرفته بودند و این آیه‏ می‏گوید:در غنیمت و فدیه‏ای که قبلا گرفته‏اید تصرف کنید که حلال است، بنابراین فدیه قبل از نزول این آیات گرفته‏ شده است نه بعد از آن.
دلیل دوم اینکه در آیه 70 می‏گوید:
«قل‏ لمن فی ایدیکم من الاسری ان یعلم الله فی‏ قلوبکم خیرا یؤتکم خیرا مما اخذ منکم...»
یعنی به اسیرانی که در دست شما هستند بگو:اگر خدا خیری در دلهای شما سراغ‏ کند بهتر از فدیه‏هایی که از شما گرفته شده‏ است به شما عوض خواهد داد،معلوم‏ می‏شود قبل از نزول این آیات فدیه‏هایی از اسراء گرفته شده است و آیه یاد شده درباره‏ فدیه‏هایی که قبلا گرفته شده است بحث‏ می‏کند،پس گرفتن فدیه از اسیرای بدر بعد از نزول این آیات نبوده و بلکه قبل از آن‏ بوده است.

نتیجه بحث

در اینجا بحث درباره مطلب اول تمام‏ می‏شد مطلباول این بود که«آیا مقصود از آیه
«ما کان لنبی ان یکون له اسری...»
این است که نباید از اسرا فدیه گرفت و آزادشان کرد یا مقصود این است که در گرماگرم جنگ نباید وقت و نیرو را صرف‏ اسیر کردن دشمن و نگهداری اسرا کرد؟»
و نتیجه بحث این شد که شق دوم صحیح‏ است و تفسی آیه این است که در گرما گرم‏ جنگ نباید حتی یک لحظه از وقت صرف‏ گرفتن اسیر یا کارهای دیگری غیر از سرکوبی دشمن شود که این کار احتمال‏ پیروزی را کمتر و احتمال شکست را بیشتر می‏کند.
دراینجا سؤالی پیش می‏آید که آنچه در تفسیر آیه مزبور گفته شد بر خلاف اجماع‏ مفسران است زیرا همه مفسران و از جمله‏ سی تن از آنها که اسامی آنان قبلا ذکر شد می‏گویند:آیه
«ما کان لنبی ان یکون له‏ اسری»
مدلولش این است که نباید از اسرای جنگ فدیه گرفت و آزادشان کرد و اینکه از اسرای جنگ بدر فدیه گرفتند و آزادشان‏ کردند بر خلاف رضا خدا بوده است، حالا آیا نظری که بر خلاف اجماع همه‏ مفسران است قابل قبول می‏باشد؟
در پاسخ می‏گوییم:در مسائل نظری و اجتهادی هیچ صاحب‏نظری برای صاحب‏ نظران دیگر حجت نیست و هر صاحب‏ نظری باید خود بیندیشد و اجتهاد کند و هر چه را صحیح دانست بپذیرد و نمی‏تواند از دیگران تقلید کند.
بنابراین جمع شدن نظرهای هزارها صاحب‏نظر در یک مسئله نظری و اجتهادی‏ صاحب نظران دیگر را ملزم نمی‏کند که از آنان تقلید کنند و نظر اجماع کنندگان را بی‏دلیل بپذیرند،زیرا در هر اجتهادی‏ امکان خطا وجود دارد و بنابراین امکان‏ دارد اجتهاد اجماع کنندگان خطا باشد.

پی نوشت ها:

(1و2)-تفسیر طبری جزء 10،ص 45.
(3و4)-تفسیر طبری،جز 10،ص 43.
(5)-تبیان شیخ طوسی،ج 5،ص 157.
(6)-تفسیر طبری،جزء 10،ص 42.
(7و8)-تبیان شیخ طوسی،ج 5،ص 156.
(9)-سیره ابن هشام،ج 1،ص 645.
(10)-تبیان شیخ طوسی،ج 5،ص 157.
(11)-تفسیر المنار،ج 10،ص 109.
(12)-تفسیر روح المانی،آلوسی،جزء 10،ص 31.
(13)-تفسیر طبری،جزء 10،ص 44 و تفسیر المنار، ج 10،ص 10،به نقل از احمد بن حنبل و صحیح‏ مسلم.
(14)-تبیان شیخ طوسی،ج 5،ص 158.
(15)-تفسیر این کثیر،ج 2،ص 325،به نقل از امام‏ احمد بن حنبل.
(16)-تبیان شیخ طوسی،ج 5،ص 158.
(17)-تفسیر ابن کثیر،ج 2،ص 326 چاپ بیروت‏ 1402 قمری.
(18)-تفسیر منسوب به علی بن ابراهیم قمی،ج 1، ص 126 و ص 270،چاپ دار الکتاب قم.
(19)-تفسیر طبری،جزء 4،ص 166.
(20)-تفسیر قرطبی،ج 16،ص 226.
(21)-تفسیر المیزان،ج 9،ص 138،و تفسیر المنار، ج 10،ص 96،چاپ 1369 قمری.
(22)-تفسر المیزان،ج 9،ص 136.
(23)-تفسیر المنار،ج 10،ص 98.
(24)-تفسیر روح المعانی،جزء 10،ص 29.
(25)-تفسیر طبری،جزء 10،ص 45.
(26)-المیزان،ج 9،ص 136-139،چاپ ایران.
(27)-همان مأخذ،ج 9،ص 2.
(28)-همان مأخذ،ج 9،ص 139.

مقالات مشابه

قرآن و عملیات استشهادی

نام نشریهقرآن، فقه وحقوق اسلامی

نام نویسندهمحمد جواد اسکندرلو, محمد حسین اکرمی

شيوه هاي مواجهه با «دشمن» در قرآن كريم و كتاب مقدس عبري

نام نشریهمعرفت ادیان

نام نویسندهاعظم سادات شبانی, سهیلا جلالی کندری

معناشناسي واژه شهادت در نظام معنايي قرآن

نام نشریهمشکوة

نام نویسندهمحمد عظیمی ده علی

نگرش قرآن کریم در زمینه دشمن شناسی در تفاسیر فریقین

نام نشریهمطالعات تقریبی مذاهب اسلامی (فروغ وحدت)

نام نویسندهعباس مصلایی‌پور یزدی, جواد جمشیدی آبادی

تبیین راهبرد نرم افزار گرایانه جهاد در قرآن کریم

نام نشریهتحقیقات علوم قرآن و حدیث

نام نویسندهمحمدرضا ستوده‌نیا, محمد جانی‌پور

بررسی رابطه بین شهادت و صداقت در قرآن و روایات معصومین علیهم السلام

نام نشریهمطالعات قرآنی(فدک سابق)

نام نویسندهمهدی ممتحن, اختر سلطانی, مهرداد علی مرادیان

نبرد مخفی از منظر قرآن کریم با نگاهی به واژهی «سریّاً»

نام نشریهپژوهشهای قرآن و حدیث

نام نویسندهبی‌بی‌زینب حسینی, محمدعلی رضایی کرمانی, مرتضی ایروانی